Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-02@06:57:38 GMT

دست‌های پرتوان یک زن ایرانی

تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۷۰۵۹۵

دست‌های پرتوان یک زن ایرانی

به گزارش همشهری آنلاین، با این حال او نایب قهرمان تنیس روی میز معلولان آسیاست؛ اما یک سوال؛ اگر دست‌هایش عصب ندارند او چطور راکت را می‌گیرد؟ مهین یک باند کشی از کوله‌اش در می‌آورد و یکی از هم‌تیمی‌ها آن را به مچش می‌بندد. او تصمیم گرفته مهارتش را نشانمان بدهد. از میان کسانی که در سالن بازی می‌کنند، مربی‌شان را به عنوان حریف انتخاب می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چند دقیقه بعد، خانم مربی تسلیم ضربات فنی شاگردش شده.

احمدی ۴۶ ساله، با مهارت خاصی بازی می‌کند. بازی را که می‌برد، روی لب‌هایش لبخند رضایت را می‌بینی. پشت این لبخند اما ماجراهای زیادی جا خوش کرده؛ ماجرای سال‌ها سختی کشیدن و پیروز شدن.  

مهین احمدی کلی نقشه برای کنکور و دانشگاه کشیده بود اما یک تصادف همه رشته‌هایش را پنبه کرد؛ «۱۶ سالم بود. با پسری از اقوام مادربزرگم نامزد کرده بودم. در یکی از مسافرت‌هایی که با هم رفته بودیم، با ماشینی در جاده سپیدان - یاسوج، شاخ به شاخ شدیم. نامزدم نتوانست ماشین را کنترل کند و به دره عمیقی سقوط کردیم». اتومبیل آنها بعد از چند بار غلت زدن بدون اینکه آتش بگیرد، ایستاد.

بعد از ۲ساعت یکی از راننده‌ها آنها را پیدا کرد و به آتش نشانی و اورژانس خبر داد. ماموران امداد آنها را به سرعت به بیمارستان منتقل کردند؛ «۳روز بعد از تصادف چشم‌هایم را باز کردم. دردم آن‌قدر زیاد بود که اصلا به فکر تکان دادن پاهایم نمی‌افتادم». او فلج شده بود و این شروع مشکلاتی بود که مهین باید با آنها دست و پنجه نرم می‌کرد.

گوشه‌گیر شدم

«وضعیت جسمی‌ام آن‌قدر بد بود که حتی نمی‌توانستم پشه‌ای را که روی صورتم نشسته از خودم دور کنم یا حتی به سمت دیگر برگردم یا روی تخت بخوابم. دچار بی‌خوابی و گردن دردهای شدید شده بودم. نمی‌توانستم بنشینم یا غذا بخورم. ساعت‌ها گریه می‌کردم و در حالت بیهوشی جیغ می‌کشیدم.»

مهین به شدت گوشه‌گیر شده بود و لام تا کام با کسی حرف نمی‌زد. نامزدش، امید هم که فلج شده بود، ‌ بعد از ۷ ماه فوت کرد. «وقتی خانواده‌ام فهمیدند که فلج شده‌ام برایم ویلچر خریدند. دلم نمی‌خواست روی آن بنشینم. پدرم می‌گفت که باید شرایط جسمی‌ات را قبول کنی». آن زمان یعنی حدود ۳۰سال پیش، نگاه بعضی از مردم به معلولیت شبیه امروز نبود. برای همین خیلی‌ها وقتی مهین را با ویلچر می‌دیدند، مسخره‌اش می‌کردند؛ «من و پدرم گریه می‌کردیم و نمی‌دانستیم چه بگوییم». 

غمگین نباشید

بتول زهره‌وند مادر مهین از ته دلش دعا می‌کند: «خدا کند این اتفاق برای هیچ مسلمانی نیفتد. خیلی به‌ما سخت گذشت. برای این که مهین را  به زندگی برگردانیم، خیلی تلاش کردیم به خواهرها و برادرهایش می‌گفتم که با او شوخی کنید و بخندید. هیچ کس حق نداشت با چهره غمگین به ملاقات مهین بیاید.» خواهران و برادرانش لباس‌هایی با رنگ‌های شاد می‌خریدند تا خوشحالش کنند.

مجتبی احمدی که دو سال از خواهرش کوچکتر است، ادامه می دهد : «آن اوایل که جرات نمی کردیم حتی به او نزدیک بشویم. برای اینکه در آن تصادف به سرش ضربه خورده بود و حالش خیلی خراب بود هر کاری می‌کردیم خوب نمی‌شد. حتی وضع طوری شده بود که فکر می‌کردیم مهین هیچ وقت حالش خوب نمی شود. اما خدا را شکر. به مرور زمان که بهتر شد برایش ویلچر گرفتیم او را به دشت و صحرا  بردیم.» زمانی که تازه این اتفاق افتاده بود، همیشه ۸۰، ۷۰ نفر از اقوام و فامیل دور هم جمع می شدند و قرار می‌گذاشتند تا با مهین بیرون بروند.

او را در حالی که روی ویلچر نشسته بود، روی دست می‌گرفتند و در رودخانه و کوه و دشت می‌گرداندند.  او آن قدر برای همه مهم بود که وقتی کسی به مسافرت می رفت  و سوغاتی می آورد، بهترین لباس‌ها از هر مدل و رنگی که می خواست مال او بود.

ولی او باید از یک جایی شروع می‌کرد؛ «من آدم منطقی‌ای هستم. سعی کردم خودم را پیدا کنم و برای غلبه بر مشکلاتم، به خدا توکل کردم. خانواده و اقوامم خیلی کمکم کردند. به نوبت تمام قسمت‌های فلج بدنم را ماساژ می‌دادند.

 بعد از مدتی هم فیزیوتراپی را شروع کردم». فیزیوتراپ به خانه‌شان می‌آمد و به او حرکات ورزشی یاد می‌داد؛ «پدر و مادرم دور از چشم من گریه می‌کردند اما نمی‌گذاشتند درد و رنجشان را ببینم. یک سال طول کشید تا توانستم با شرایط جسمی‌ام کنار بیایم». اما خانواده‌اش کارهای جالبی کردند برای اینکه شرایط را برای مهین عادی کنند؛ «اگر می‌خواستند به مهمانی بروند من هم باید با آنها می‌رفتم یا اگر مهمان به خانه‌مان می‌آمد، من حتما باید حضور می‌داشتم».

 اما درست در همین شرایط، دختر جوان با تصمیم عجیبی که گرفت، اعضای خانواده‌اش را حسابی دمق کرد. او می‌خواست به آسایشگاه کهریزک برود؛ «همه اسیر مشکلات من شده بودند. مادرم نمی‌دانست به من رسیدگی کند، یا به بقیه بچه‌ها». می‌خواستم خودم را پیدا کنم که این اتفاق افتاد. مهین به کهریزک منتقل شد اما یک وقت‌هایی دلتنگی محیط آسایشگاه آن‌قدر آزارش می‌داد که تصمیم می‌گرفت به خانه برگردد. او تا ۸ ماه به خانه برنگشت. همچنان می‌جنگید تا با شرایط جسمی‌ای که دارد پیشرفت کند. هدفش هم این بود که بارش بر دوش دیگران نباشد؛ «من آدم اجتماعی‌ای بودم. به همین خاطر زود توانستم با مسؤولان قسمت مددکاری و بخش روان‌شناسی آسایشگاه کهریزک ارتباط خوبی برقرار کنم» و این برای اولین قدم بد نبود.

ورزش درمانی

۳سال از زمانی که مهین به کهریزک آمده بود می‌گذشت. او در ۱۹ سالگی تلاش کرد اشیا را با دستش بگیرد؛ «بازوها و دست‌هایم قدرتی نداشتند. تا قاشق را بر می‌داشتم، از دستم می‌لغزید و روی زمین می‌افتاد. بیشتر از ۱۰بار در روز این اتفاق می‌افتاد اما دلسرد نمی‌شدم و هر بار با اراده بیشتری سعی می‌کردم آنها را در دستم نگه دارم». ماجرا اما به این راحتی ها نبود.

 ۸ماه طول کشید تا دختر جوان قاشق را در دستش بگیرد و به مرور توانست کارهای شخصی‌اش مثل جمع‌وجور کردن اتاق و نشستن روی ویلچر را بدون کمک دیگران انجام بدهد. با یاد گرفتن این کارها آن‌قدر انگیزه پیدا کرد که تصمیم گرفت تحصیلات دبیرستانی‌اش را که نیمه تمام مانده بود به پایان برساند؛ «در آسایشگاه معلمی داشتیم که کلاس درس تشکیل داده بود. شاگردان زیادی داشت.

من هم درکلاس‌ها شرکت می‌کردم. خیلی از کسانی که برای تحصیل آمده بودند، بعد از مدتی خسته شدند و رفتند اما من ماندم و درس خواندم». او بالاخره توانست دیپلمش را در آسایشگاه بگیرد. مهین می‌خواست در کنکور شرکت کند و دانشجو بشود اما؛ «مشکلات رفت و آمد به دانشگاه، آن هم با دست و پای معلول نگذاشت طعم دانشجو بودن را بچشم». 

از فروشندگی تا قهرمانی

«عاشق ورزش بودم. یک روز در سالن ورزش آسایشگاه نشسته بودم که چشمم به راکت افتاد. خیلی دلم می‌خواست بازی کنم اما دست‌هایم آن‌قدر قدرت نداشتند که بتوانند راکت را نگه دارند. به‌همین خاطر با یک پارچه آن را به دستم بستم». همین که او متوجه شد می‌تواند با راکت به توپ ضربه بزند، انگار دنیا را به او داده بودند. این شروع زندگی ورزشی مهین بود. سال ۶۴ او به خانه برگشت. بالا و پایین رفتن از پله‌های خانه برایش بسیار سخت بود اما باز هم تسلیم نشد.

 هر قدمی که مهین رو به جلو برمی داشت، مشکل دیگری پیش رویش قرار می‌گرفت. دختر ۲۷ ساله حالا نیاز به یک منبع درآمد هم داشت. پارکینگ خانه‌شان یک محوطه نقلی و جمع‌وجور داشت و جان می‌داد برای استفاده تجاری؛ «می‌خواستم لوازم‌التحریر بفروشم و باید از شهرداری مجوز می‌گرفتم». 
بعد از راه‌اندازی مغازه، همسایه‌ها در بالا و پایین رفتن از پله ها کمکش می‌کردند. ۳ سال در مغازه‌اش کار کرد و بعد آن را اجاره داد. حالا دیگر وقتش رسیده بود که به ورزش مورد علاقه‌اش، تنیس روی میز بپردازد. به خاطر معلولیت شدیدش او را در کلاس یک ثبت نام کردند. بعد از سال‌ها، پشتکار مهین نتیجه داد و او در سال ۸۲ در ۳۹ سالگی در اولین مسابقات برون‌مرزی که در اردن برگزار شد، شرکت کرد و مقام اول را در کلاس خودش به دست آورد.  

بی‌تو هرگز

نوار موفقیت‌های مهین ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال ۸۳ در مسابقه پایتخت‌های اسلامی، دوم شد. سال بعدش هم در مسابقات کشورهای اسلامی، مقام اول را به دست آورد. اما در مهم‌ترین بازی‌ای که در سال ۸۶ و در کشور مالزی برگزار شد، او نایب قهرمان آسیا شد. مهین با ورود به ورزش و قهرمانی در آن، نه تنها جسم که روحش را هم تقویت کرد؛ «اوایل فقط رمان خواندم اما به مرور که پخته‌تر شدم، به کتاب‌های فلسفی و عرفانی علاقه پیدا کردم.

 به نظر من انسان باید با یک بینش عاقلانه به خود، خدا و آفرینشش نگاه کند. باید خودش و مشکلاتش را بشناسد و با آنها کنار بیاید. من از سختی‌ها برای خودم پلی ساختم به سوی پیروزی». حالا خانواده احمدی بدون دخترشان هیچ تصمیمی نمی‌گیرند.  

اگر یکی از خواهر و برادرها بخواهند ازدواج کنند، حتما با او مشورت می‌کنند. اینها همه موقعیت‌هایی است که خود مهین برای خودش ایجاد کرده. خانم قهرمان، آخر حرف‌هایش می‌گوید: «اگر مثبت‌اندیش باشی، همه درهای بسته به رویت باز می‌شود».

کد خبر 756236 منبع: همشهری سرنخ برچسب‌ها ورزش معلولان ورزش

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: ورزش معلولان ورزش آن قدر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۷۰۵۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

(ویدئو) مشاهدۀ پلنگ ایرانی در زیستگاه‌های لرستان

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

 

دیگر خبرها

  • پیام تبریک مدیرعامل کروز به مناسبت روز کارگر
  • کارگران موتور محرکه و بازوان پرتوان جامعه‌ هستند
  • چرا روس‌ها تشنه کپی پهپاد ایرانی هستند؟
  • واکنش عرب ها به وانت نیسان ایرانی | ویدئو
  • واکنش عرب‌ها به وانت طلایی ایرانی
  • فیلم/شکایت ورثه یک کروات از تیم ایرانی!
  • شکایت ورثه یک کروات از تیم ایرانی!
  • (ویدئو) مشاهدۀ پلنگ ایرانی در زیستگاه‌های لرستان
  • شکایت ورثه یک مربی اهل کرواسی از تیم ایرانی!
  • یک ایرانی این خودروری یک و نیم میلیون دلاری را نابود کرد! | تصاویر